جدول جو
جدول جو

معنی بادام سیاه - جستجوی لغت در جدول جو

بادام سیاه
(مِ)
بادامهائی که بر تابوت مرده اندازند. میرخسروی گوید:
دو بادام سیه هر سو میفکن در نظربازی
نگه دارش که روزی بر سر تابوتم اندازی.
(آنندراج).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ یَهْ)
مخفف بادام سیاه. بادامهائی که بر تابوت مرده اندازند. (غیاث). رجوع به بادام سیاه شود.
لغت نامه دهخدا
(سُ)
پوست زبرین بادام. بخش قشری و ظاهری میوۀ درخت بادام که خوراکی نیست. در صورتی که میوۀ بادام نارسیده باشد (اوائل بهار) میوۀ نارس را بنام چغاله بادام عرضه میکنند که در اینصورت قسمت قشری سبزرنگ آن نیز خورده میشود
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان گاوگان بخش دهخوارقان شهرستان تبریز، در 12هزارگزی جنوب خاوری دهخوارقان و 12هزارگزی شوسۀتبریز - دهخوارقان قرار دارد، منطقه ای است جلگه ای ومعتدل با 252 تن سکنه، آبش از چشمه و محصولش غلات، توتون، بادام، کنجد و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا